نقطه چرخش راهبردی

پیدا کردن راه درحوزه نقطه چرخش راهبردی، بسیاردشوارتر از یافتن راه گمشده‌گان در جنگل است من آن‌ را رخدادهایی در«درّه مرگ» نامیده‌ام.
فرمول ویژه‌ای در دست نداریم تا با آن نشانه‌های «راهنما» یا «گمراه کننده» را از هم باز شناسیم.
به دگرگونی‌هایی که در محیط و پیرامون شما رخ می‌دهند، همانند یک نشانه هشدار دهنده در صفحه رادار خود بنگرید.
پیشگویان سازمانی (مدیران میانی،کارکنان، مشتریان،…)
کسانی که در نقطه چرخش راهبردی هستند بدرستی نمی‌دانند که به کجا می‌روند، تنها چیزی که می‌دانند اینست که، نمی‌توانند به عقب برگردند.
بایستی راه را ادامه دهند و امیدوار باشند که دست آخربه مکانی خواهند رسید که وضع بهتر است.
رهبری یک سازمان در گذار از نقطه چرخش راهبردی همانند راهپیمایی در سرزمینی ناشناخته است.
قانون‌های کسب و کار، ناآشنایند و یا هنوز شکل نگرفته‌اند.
نقشه محیط تازه را در ذهن ندارید. و حتی تصویر هدف دلخواه هم، برایتان چندان روشن نیست.
ممکن است افراد اعتمادشان از شما و دیگران سلب شود، و از همه بدتر اینست که انسان به خودش هم بی‌اعتماد شود.
پیمودن پیروزمندانه دره مرگ، نیازمند به در سر داشتن تصویری از شرکت پس از رسیدن به آن سو و نقطه امن است.
این تصویر باید افزون بر روشنی برای خودتان، آنچنان آشکار باشد که بتوانید آن‌را به کارکنان خسته، بی‌روحیه و سردر‌گم خود نشان دهید.
به گفته «پیتر دراکر» کلیدی‌ترین فعالیتی که هر سازمان برای دگرگون سازی خود نیاز دارد، جابجایی کامل منابع از کسب وکارهای پیشین به کسب وکار و اندیشه‌های جدید است.
در عصر تغییرات سریع و بنیادین هیج برنامه و ساختاری نمی‌تواند به ما کمک کند، مگر ایجاد گروه‌های توانمند مانند سازمان‌ها و واحدهای آتش نشانی