پارادایم
پارادایمها را مجموعهای از قوانین، مقررات و پیش فرضها بیان کردهاند که مانند یک الگو بایدها و نبایدها را تعیین میکند. توماس کوهن، پارادایمها را همانند فیلترهایی میداند که دادهها را تصفیه میکنند و افراد تنها آن قسمتی از دادهها را که موافق پارادایمهای ذهنیشان است را قبول میکنند. به عبارت دیگر، هرچند ایدهها و افکار جدید با تغییر وضع موجــــود باعث تسهیل در انجام امور میشود ولی مطمئناً تهدیداتی را درپی دارد و اشخــــاصی که آینده را تداوم گذشته تلقی میکنند به مخالفت با این افکــــــار جدید میپردازند و در تائید عمل خود این گونه مطرح میکنند که ایدههایی که ما را تا به اینجا رسانیدهاند، برای ادامه راه نیز کافی هستند. نمونه بارز این موضوع عقاید گالیله در قرن شانزدهم بود. وی معتقد بود که خورشید در مرکز منظومه شمسی قرار داشته و بقیه سیارات به دور آن میچرخند و برای اثبات سخنان خویش رهبران کلیسا را به تماشای چرخش زمین به دور خورشید از بالای برج سن مارکو دعوت کرد. ولی با تمام این تلاشها، گالیله باتوجه به جمود فکری حاکم و عقاید مخالف توفیقی حاصل نکرد. در اینجا موضوع مقاومت در برابر تغییر کماکان به قوت خود باقی است و فرقی نمیکند که قرن شانزدهم باشد یا بیست و یکم و سوال اساسی این است که چه چیزی باعث میشود که ما از پذیرش ایدههای جدید عاجز باشیم؟
شرکتها و سازمانهای زیادی بودند که متاسفانه به دلیل غلبه پاردایمهای قدیمی نتوانستند تغییر و تحولات جدید را هضم کنند و درنتیجه با گذشت زمان در ورطه فراموشی افتادند. برای مثال ۴۰ سال پیش هیچ کدام از شرکتهای بزرگ نمیتوانستند قبول کنند که محصولات ژاپنی که از طریق روش مهندسی معکوس از روی کالاهای غربی ساخته شده بودنــد، بتوانند این گونه رشد کرده و سهم عمدهای از بازارهای جهانی را به خود اختصاص دهند.
جول بارکردر کتاب هنر پارادایم در کشف آینده عنوان میکند که در یک سخنرانی برای گروهی از مدیران، خواستم تا برداشت خود را از کیفیت محصولات ژاپنی در دهه ۶۰ بیان کنند که پاسخ همه آنها نامرغوب، ارزان، کیفیت پایین، کپی سازی ضعیف بود، ولی مجدداً همین سوال را برای محصولات فعلی ژاپن تکرار کردم که حاکی از ذکر ویژگیهای برعکس موارد قبلی بود. که این موضوع معرف شروع تغییر پارادایمها از دهه ۵۰ و تولید محصولاتی با ویژگیهای فعلی است.
نکته حائزاهمیت که در تغییر پارادایمها وجود دارد، این است که ممکن است ما با این تغییرات ناخواسته به نقطه صفر منتقل بشویم، که در این صورت دیگر مهم نخواهد بود که سهم ما از بازار چه میزان بوده و وضعیت ما در پارادایم قبلی چگونه بوده است بلکه تلاش ما در وضعیت جدید تعیین کننده جایگاه ما خواهدبود. برای درک بهتر موضوع شاید توجه به تجربه تلخ ساعت سازیهای سوئیس خالی از لطف نباشد: کشور سوئیس نزدیک به یک قرن و تا سال ۱۹۷۰ ضمن پیشتازی در عرصه ساعت سازی، ۶۵ درصد بازارهای جهانی و ۹۰ درصد سود این صنعت را به خود اختصاص داده بود ولی حدود یک دهه پس از آن سهم بازار آنها به کمتر۱۰ درصد تنزل کرده و ۵۰ هزار نفر از ۶۵ هزار کارگر این صنعت بیکار شدند.
سبب این حادثه چه کسی بود و چه چیزی باعث این اتفاق گردید، جواب این سوال نیز واضح بود و آن اینکه با تولید ساعتهای کوارتزو الکترونیکــی توسط ژاپنیها که هزاران بار دقیقتر از ساعتهای مکانیکی بود باعث شد تا سوئیسیها مطابق قانون صفر از صحنه رقابت خارج شوند.